لابد شما هم ماجرای آن زوج جوان را شنیدهاید که شب عید قربان، در مکه، بدن برهنهی یکدیگر را در…
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
لابد شما هم ماجرای آن زوج جوان را شنیدهاید که شب عید قربان، در مکه، بدن برهنهی یکدیگر را در…
مامان پروانه عزیز باید چیزی را برایتان تعریف کنم. اما امیدوارم عیشتان آن دنیا کور نشود با جناب بابامحسن گرامی…
صبح که از خواب بیدار میشوم، اول تو را فراموش میکنم. بعد، میروم سروقت گوشیام. و نمیآیم توی تلگرام، صفحه…
اول، حرف دومم را مینویسم که دوستت دارم. اما این روزها خودم را توی ماشینی میبینم که جلوتر از همه…