مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

نوشته های بلاگ

کمی، لبخند بزنید

30 آذر 1395 نوشته‌ها

همه‌ی زندگی من، پر است از زمان‌های از دست رفته. لبریز از خیال آغوش ابدی معشوق‌هایی که گمان می کردم زندگی بدون آن‌ها را نمی توانم؛ و توانستم. سرشار از تجربه‌ی فقدان، و زیستِ شرم‌آور لحظه‌ی خداحافظی، پشت شیشه‌های سالن فرودگاه، یا کنار در آی سی یو، یا به انتهای گوری عمیق، و خیس، که گمان می‌کردم پاهایم توان بیرون آمدن ندارند. که داشتند.

و چگونه بگویم از ساعت ها گوشه‌ نشینی‌ در صحنِ خنک حرم شاه‌عبدالعظیم، از ساییدنِ دیگ‌های دوده گرفته‌ی هیات، از راندن در جاده‌های بیابانی بی‌درخت و شنیدن کلمات الهی قمشه‌ای از رادیو که رنج را آنِ عاشق می‌داند و ناز را سهم معشوق، که انگشت‌های بلند و لعنتی کشیده‌ای داشت و می‌گذاشت حالا که هزار کیلومتر و خورده‌ای رانده‌ام، از روی چادر نوازشش کنم تا مبادا حلال خدا، حرام افتد.

من، همه‌ی زمان‌های از دست رفته عالمم و هیچ‌گاه، ثانیه‌ها و دقیقه‌ها را گرامی نمی‌دارم. با این حال، یلدا را خوش می‌دارم از آن رو که در باطن، حقیقت دیگری دارد. معنایی که به آهستگی نجوا می‌کند: بلند‌ترین شب‌ها هم می‌گذرد. نومیدانه‌ترین روزها، به ظهر می‌رسد و اندوه کلمات تشنه‌ی زاده‌شدن، آرام خواهد گرفت.

و توصیف ملال‌آور بیش‌ترین سیاهی ممکن، هجوم دقایق طولانی‌ترین شب‌ عالم ‌و یاد غم‌انگیز ‌ترینِ‌ لحظه‌ها را بیشتر ستایش می‌کنم تا بی‌مایگی امیدهای واهی؛ تا خیال آمدن یک روز خوب در ریتم آهنگی تند. چرا که لحظه‌های اندوهگین زیادی را زیسته‌ام… تجربه‌ی مطلق پایان… درک خرد شدن استخوان‌ها زیر ستون‌ تمام هرم‌های جامعه‌شناسانه… و وقتی دانستم که راه دیگری نیست، حریص‌تر شدم به ساختن مسیری تازه. و بیشتر جنگیده‌ام. بیشتر دوام آورده‌ام. بیشتر زندگی کرده‌ام. چرا که همه‌ی ما، توپ‌هایی هستیم در شعری بچگانه و آسمانی، که وقتی زمین می‌خورد، هوا می‌رود….

من این روزها، به مفهوم زمین خوردن، به شناخت آخرین رنگِ تاریکی، به خونمردگی طعنه‌‌آمیز انارهای آب لمبو و هندوانه‌های سردخانه‌‌ای، به جای خالی بزرگ‌ترها و کوچکترها و رفیق‌ها که عکسی شده‌اند با نواری سیاه و کج بر قاب طاقچه و به همه‌ی نومیدی‌های مشتاق کننده، مومن‌ام و خاطر آن‌هایی از ما و شما که دیگر نیستند را با این ایه از قران زنده نگه می‌دارم که أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ؟

کمی، لبخند بزنید. یلدا مبارک

برچسب:
یک دیدگاه بنویسید