عزیزِ جان من. بگذار برایت اینطور بگویم که مرز خیال و واقعیت، اندوه و شادی، وصال و هجران، حقیقت و…
عزیزِ جان من. بگذار برایت اینطور بگویم که مرز خیال و واقعیت، اندوه و شادی، وصال و هجران، حقیقت و…
ماها خیال آشفته شماییم. خیره شدن طولانی تان به تلویزیونی خاموش، سردی چای تان بعد از اندیشه ای طولانی و…
پرسیدم: «چند تا مرا دوست نداری؟» روی یک تکه از نیمرو، نمک پاشید. گفت: «چه سوال سختی.» گفتم: «به هر…
مامان پروانه کنج برگهام نوشته بود: «خانم معلم، مرتضا نقطههای “پ” را کامل نمیگذارد.» بابا محسن، پایینش نوشته بود: «همش…