بابا که داشت میمرد، فلج شده بود. یعنی قبلترش یکبار فلجِ نصفه و نیمه شد تاکمر. بعد خودبهخود خوب شد….
بابا که داشت میمرد، فلج شده بود. یعنی قبلترش یکبار فلجِ نصفه و نیمه شد تاکمر. بعد خودبهخود خوب شد….
اول مهر 67 : همه کلاس اولی ها گریه می کردند. من چسبیده بودم به مامانم و غش غش می…
ما پول اين سوسول بازيها را نداشتيم. بابا فقط سالي يك جفت كتاني ارزان برايم ميخريد. هر روز هم ميپوشيدمش….
ما بهش میگفتیم آقاجون کاشی. اما بابا صدایش میکرد سمور آبی. سمور آبی، امروز مرد. دیروز یعنی. امروز آمدیم کاشان…