آنروز را، هیچ یادم نمیرود که داشتیم از کاشان بر میگشتیم تهران. بابا، پشت فرمان تاکسی نارنجیاش یله داده بود…
آنروز را، هیچ یادم نمیرود که داشتیم از کاشان بر میگشتیم تهران. بابا، پشت فرمان تاکسی نارنجیاش یله داده بود…
اسمش هدیه بود یا مهدیه؛ یا هر اسم دخترانه دیگری که توش «ه» ی دو چشم داشت. موضوع حداقل برای…
پنج سال پیش، توی صفحه فیس بوکیم نوشته ام: دیگر احتیاط لازم نیست. شکستنی ها شکست. هر طور مایلید حمل…
من غمگینترین لحظههای دنیا را زندگی کردهام. مثلن شلوغی دور گور مامان پروانه را یادم است که هفت ساله بودم…