هر چه بودم… اولین بار، نوزده ساله بودم که با اردوی دانشگاه رفتم مشهد. گفته بودند آدم هر چه بخواهد…
هر چه بودم… اولین بار، نوزده ساله بودم که با اردوی دانشگاه رفتم مشهد. گفته بودند آدم هر چه بخواهد…
جوجهموجهی من. اگر به این نوشته رسیدی، بابا مرتضایت را بهخاطر بیاور. چرا که او بلد بود عاشق باشد. بلد…
مامان پروانهی عزیز بهم یاد داده بودی با حصیرِ کهنه و کاغذ رنگی نو و پونز، فرفره کاغذی بسازم و…
از عشق و جهنم برای بابا نوشتم که عاشق عاطفه شدهام. دختری با موهای بافته، لپهای گُلی و چشمهای قهوهای…