مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

بلاگ (المنتور)
4 آذر 1394 دوست داری تو تعزیه بازی کنی؟

نزدیک بساط تعزیه نشسته بودم روی زمین و داشتم با نوک انگشتم روی خاک ها، خیمه می کشیدم. یک مرد…

3 آذر 1394 این داستان، به خون آغشته است….

این داستان، به خون آغشته است…. ————————— گفت: «دلم برای خونه ام، برای تو تنگ شده بود.» گفتم: «من که…

2 آذر 1394 ماهی گُلی

گفتم:«بگو دست هام رو باز کنن. اینطوری انگار همش دارم خودمو بغل می کنم.» گفت: «خوبه یا بد.» گفتم:«فرقی نمی…

1 آذر 1394 پیرزنی حواس پرت

یک بار هم یک فامیل پیر و مریض و حواس پرت را آوردند خانه ما. نمی دانم برای این که…