نوشته بودم آدم باید گاهی خودش را بمیراند. وقت مواجهه بود. پس، خودم را به قبر عمیقی دفن کردم و…
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
بابا محسن عزیز عسل که از خواب بیدار میشود، یواشکی گوشی الهه را برمیدارد؛ سلام صبح بخیر میفرستد و تهش…
بابا میگفت گشتهای کمیتهی اول انقلاب همیشه دنبال مورد بود. تعریفشان از مورد، دختروپسر نامحرم بود. کافی بود مورد مشکوکی…
قضیه اونطورام نیست اسداللهمون هوندا داشت. یه 125 قرمز. گفتم نصف روز میخوامش. تیز بود. فوری بو برد ماجرا عشق…