آدمِ رفتن باشید، رفقا؛ نه آدم ماندن. اگر راهی بلدید، یا بهانهای میشناسید، بروید. حتی اگر رفتنتان، خروشی علیهی هنجارها…
آدمِ رفتن باشید، رفقا؛ نه آدم ماندن. اگر راهی بلدید، یا بهانهای میشناسید، بروید. حتی اگر رفتنتان، خروشی علیهی هنجارها…
مامان پروانه عزیز دیروز عسل، عروسکهایش را چیده بود و اسمهاشان را به من یاد میداد. میگفت غذای همهی شان…
شما که نبودید؛ اما خدایتان بود. میتواند گواهی بدهد راه مدرسهی ما، پر از خانههای ویلاییِ پر درخت بود. پاییز…
یکزمانی به شوهر میگفتند آقا بالا سر. از بس به همه چیز بند میکرد. سن و سال هم که بر…