ای علمای ایران. من احساس خطر میکنم
میگویند وقتی کلاغی میمیرد، بقیه کلاغها دنبال علت مردنش میگردند که مبادا دیگری، به همان مرگ دچار شود. کلاغها یاد گرفتهاند با هم حرف بزنند. یاد گرفتهاند به اشتراک بگذارند. یاد گرفته اند رفیق بمانند در خوشی و ناخوشی. با همان قارقار ساده که انگار همیشه یکجور است به گوشما. آن وقت ما، این همه کلمه داریم، این همه زبان، و بیش از هفت میلیارد آدم و اینطور مردهایم؟
اینگونه جنازههای متحرک بیرحم و کور، که انگار دیگر قرار نیست قلب هم را ببینیم و دست افتادهها را بگیریم و کمی، فقط کمی مهربانتر باشیم. من عاشق این ترکیب واژگانم با آن صدای طوفانی ضبط شده بر نوارهای قدیمی، که فریاد میکشید «ای علمای ایران. من احساس خطر میکنم.»
من احساس خطر میکنم از این بیمهریها. از این چسبها و برچسبها که عادت کردهایم تف کنیم روی هم. کی رحم از ما رفته؟ و انصاف؟ و لبخند؟ کی به ما گفت اول جیب خودت را پرکن. خانواده و فامیلت را بچسب، به فکر دنیات باش و گور بابای بقیه؟
من به دکترم گفتهام آقا من از راه رفتن توی خیابان میترسم. چون خیلی از ما، بو میدهیم. بوی کافور. بوی سدر. بوی تعفن. مثلن دختری که مانتوی سبز جلو باز دارد، هشت سال پیش، با کلام کسی که دوستش نداشته، مرده. بقال محل ما، دکان و شکمش بزرگتر شده، اما خودش بیست سال پیش از رحمت خدا رفته.
صورتش پر از کرمهای سیاه و قهوهای است؛ وقتی میگوید چطوری آقای نویسنده؟ و تنماهی یکسال پیش را با قیمت امروز میفروشد چون دلار کشیده بالا، و فرداها ناچارست خودش همین تن را گرانتر بخرد و گرنه باید کرکره دکانش را بکشد پایین انگارکه دامن تنفروشی آلوده. بعد، از بالا تا پایین مملکت را میدوزد بههم، بیآنکه به تصویر خودش نگاه کند. بیآنکه بداند چند کرم خونی لای سبیلش است. بیآنکه حتا گمان ببرد به اینکه جامعه، ماییم. همین هزارتومن کرایهی اضافه است. همین تکهی سوخته نان است. همین کلمات من است.
دکتر میگوید برو مسافرت پسر جون. به این چیزها فکر نکن. قرصهاتو دوتا بخور. شبها برایم جوک میفرستد و مینویسد: مگر گفتهاند مملکت را تو بسازی؟ میگویم تک تک آدمها مهمند. ما باید جمع شویم دور هم. حرف بزنیم. یا مسیح باشیم و مردههامان را زنده کنیم یا به گور بخوابانیمشان به شهادتینی، حمد و سورهای. مینویسد باز که شروع کردی. و بعد کلیپی برایم میفرستد که فینگیلی آمریکا، با دو استیکر لبخند و میگوید کمتر فلسفه بخون. قرصهاتم بکن سه تا….