شهر بی یلدا
من همیشه فرار کردهام از نوشتن یلدا. پیشتر ترجیح میدادم این راز را با خود به گور ببرم. اما از صبح که تصویر انارهای دانه سیاه و هندوانههای تو سرخ و بوی باقالیِ مامان بزرگ که گلپر و آبلیمو داشت و روی باقالیها خطی سیاه و منحنی بود مثل ناخنِ بچه، و صدای نماز خواندن آقاجون که لم یلد را غمگین میگفت و لم یولد را آهسته، افتاده توی سرم و بیرون نمیرود، به خودم گفتم هر چه میخواهد بشود و بعد آمدم اینجا. بلندترین نقطه تهران.
و ساعتهاست خیره ماندهام به این شهر بینفس بدون او و هر پکی که به سیگار میزنم را فوت میکنم میان چشمهای درشت بیهمهچیزش که همیشه انگار چیزی تویش رفته بود. و خوب که فوت میکردم لبهاش را میآورد جلو و یکبار طعم آدامس نعنایی میداد و دفعه بعد، مزه آلوچههای ترش پای دربند و دفعه هزارم، بوی دندان کرم خوردهای که به زور بردمش دندانپزشکی و هر بار که گفت آی، باهاش پریدم هوا.
و تمام آن غروب پاییزی را روی برگهای زرد و سرخ بلوار کشاورز قدم زدیم و جوکهای ناجور گفتیم و سیگارهامان را با آتش هم روشن کردیم و درست میانِ آن دو درختِ توی هم رفته و تاریک، فهمیدم که سیگار هم مزه میخواهد. مزه لبهاش که بوی آمالگام و مگنای قرمز میداد.
من آن وقتها، نه شعر گفتن میدانستم و نه حتا بلد بودم یک متن ساده بنویسم. اما روزی که بهم گفت توی بلندترین شب پاییز بدنیا آمده، بیهوا در آمدم که با تو، همه چیز طولانیتر از همیشه است. و بود. مثل شب تولدش توی سفره خانهای که روی هر تخت، یک کرسی نقلی گذاشته بودند و روی کرسی، پر بود از نارنگی و انگور و خیارهای قلمی و انارهای دانه سیاه. روبروی هم نشسته بودیم و گهگاه، جورابهای پشمیمان به هم میخورد و او میخندید و دلشوره داشت کسی بفهمد.
بعد، از پشت سرش پیشخدمتها را دیدم که کیک شکلاتی دونفرهمان را آوردند و آهنگ تولدت مبارک پخش شد و همه آدمها، کف زدند و سوت کشیدند و یلدا، وقتی شمع تولدش را فوت کرد، گریهاش گرفت و گفت با تو همه چیز طولانیتر از همیشه به نظر میآید. و می آمد. تا زمانیکه رفتیم فرودگاه. گفت قول میدهد درسش که تمام شد، زود برگردد. گفت زنگ میزند هر روز. نامه میفرستد و قسم خورد که دلتنگ میشود.
و آخرین طعمی که از او به یاد دارم شیشهای بود میان من و او. میان تمام جاماندهها و همه رفتهها. و من، خودم را سفت نگهداشتم که گریه نکنم و هواپیمایش که بلند شد، سیگاری آتش زدم که زهرمار بود. مثل همین یکی که مزه دود میدهد. دود شهر تنهای بدون او. شهر بی یلدا.