فرشته كوچك من، عسل
مامان پروانه اگر بود لابد محكم بغلش مي كرد و مي گفت «عين خودته مامان.» بابامحسن، جلوي جلو نمي آمد كه بغضش نتركد، از همان دور سر تكان مي داد و ان يكاد مي خواند.
مامان بزرگ لابد بشكن مي زد و مي گفت «جوجه موجه تو يه مزه ديگه اي داره مرتضا.» اقاجون، دست مي كرد توي جيب داخل كت ابي گشادش، هر چي پول در مي امد را مي گذاشت زير تشكش. مي گفت «دختر، هزار تاشم كمه.»
نيستند حالا . خيلي سال است. عمه مي گويد: «دختر داشتن، سعادت مي خواد.» برايش يك خرس صورتي اورده كه دو برابر خودش است. كسي توي ضبط مي خواند «هر كي دختر داره، جاش وسط بهشته.»
صداي ضبط را زياد مي كنم تا تك تك كلمات آهنگ بنشيند توي جانم. به باران فكر مي كنم كه شُر شُر مي بارد. به بهار كه پشت در است. به دنيا آمدن فرشته ها در روز ولادت حضرت فاطمه. به طعم تازه زندگي.
خانم ها، آقايان. اين شما و اين فرشته كوچك من، عسل. ??