لاکپشتهای دریایی
میگویند لاکپشتهای دریایی، آب شور را مینوشند و نمک اضافی را از طریق غددی در چشمهاشان دفع میکنند. اما از دور انگار دارند گریه میکنند برای فقدانی، از دست دادنی، مصیبتی. ما، لاکپشت دریایی نداشتیم هیچ وقت. تنها داراییمان، لاکپشت گوشقرمز مریضی بود که چشمهاش را بهزور باز میکرد. دکترش میگفت «لاکش نرم شده.»
چراغ مطالعه را گذاشته بودیم بالای لگن قرمزش که نور زرد و گرم، تنش را داغ کند. شبها، به چشمهاش پماد ویتامین آ میمالیدیم و روزها، میگوهای ریز را میگرفتیم جلوی دهان کوچکش، بلکه گاز محکمی بزند، کلسیوم بدنش برود بالا، حالش بهتر شود، گردن بکشد و کاهوهای ترد و تازه بخورد. و برایش آواز میخواندیم، همیشه. از داریوش. ابی. «بزن باران» حبیب را زمزمه میکردیم و گاهی سفرهی شاممان را میانداختیم کنار لگن قرمزش. شبها، اگر از خواب میپریدیم، بهش سر میزدیم که نکند دمر افتاده باشد. دکترش گفته بود «میتوانید رهایش کنید جایی تا آرام آرام بمیرد.»
ما روباه بودیم در تمام زندگیمان. روباه شازده کوچولو که گفته بود «انسانها، این حقیقت را فراموش کردهاند، اما تو نباید فراموشش کنی… تو تا زندهای، نسبت به چیزی که اهلیش کردهای، مسئولی.» و آن لاکپشت گوشقرمز اهلی ما بود. شاید هم ما، اهلی او.
آن شب، برف تندی آمد. زمهریر بود. زیر همهی پنجرهها را پارچه فرو کرده بودیم که سوز نریزد به خانه و میگوی ماری را داده بودیم، قبل از شام خودمان. آخر وقت رفتیم که آرزوی خوابهای خوش کنیم براش. اما؛ او از آن لاک، از آن لگن سرخ و از آن خانه، رفته بود. رفته بود و ما، تا روزها، به رسم لاکپشتهای دریایی، نمک اضافی را از طریق غددی در چشمهامان دفع کردیم؛ همانطور که روباه وقت خداحافظی به شازده کوچولو گفته بود «آخ که نمیتونم جلو اشکمو بگیرم»
اعترافات هولناک لاکپشت مرده، رمانی در یادبود چشمهای پف کردهی لاکپشتی گوشقرمز است وقتی به جهان ما نگاه میکرد؛ و رمانی است، دربارهی تضاد. چرا که شاید هیچکس نداند واقعیت چیست. آیا چشم لاکپشتهای دریایی، فقط شوری آب را دفع میکند یا ممکناست دل سنگیشان، برای دلبری تنگ شده باشد؟
?
دوستان عزیزم.
از همه شما دعوت میکنم که در جشن رونمایی رمان «اعترافات هولناک لاکپشت مرده» قدم بر چشم من بگذارید. ورود عموم، آزاد و باعث افتخار است.
چهارشنبه، 21 آذر، ساعت 18، پاسداران، نبش گلستان یکم، مجتمع پریس سنتر، طبقه دوم، نشرچشمهی پریس.