مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

نوشته های بلاگ

مُهر مهربانی

14 اردیبهشت 1395 نوشته‌ها

یک جایی از رابطه هست که آدم صبورتر، مهربان‌تر، رفیق‌تر تصمیم می‌گیرد دیگر آن آدم یک ساعت پیش نباشد. حالا هر چقدر برایش گل بخری، شعر بگویی، کادو بفرستی، خاطره دربند و اولین گره خوردن نگاه‌ها و چرخ و فلک کنار دریا را تعریف کنی؛ بی فایده است. آن آدم، هیچ‌وقت آدم یک ساعت پیش و یک روز پیش و یک ماه پیش نمی شود. نه که نخواهد. سروته آدم‌های مهربان را بزنی، می‌میرند برای دوست داشتن، برای دوست داشته شدن. زاییده شده اند برای اینکه محبوب کسی باشند. که صبح ها چشم باز نکرده، با صدای گرفته بگویند سلام و شب‌ها، بی شب بخیر و بوسیده شدن – از میان استیکرهای تلگرام یا با گرمی لب های دلدار – خوابشان نرود. از کارخانه اینطور بیرون آمده اند. با مُهر مهربانی روی پیشانی شان، با تپیدن تند و تند قلبی که همیشه درد می کند و گرمی دست‌هایشان وقت دیدار و عطری که یک شبانه روز، روی دست‌هایت می ماند. اینکه چه می شود این آدم ها دیگر نمی خواهند آدم پیش از این باشد را باید توی خودمان بجوییم. توی حرف‌هایمان، نگاه‌هایمان، رفتارهایمان و حتا کیفیت فشردن لب‌ها روی هم وقت بوسه سلام و بوسه به امید دیدار. گمان می‌کنم تنهایی، اینجا به دنیا می‌آید. لحظه ای که باور نمی‌کنیم آدم مهربان زندگی‌مان، دیگر آن آدم سابق نمی شود.
.
.
.
پانویس: غم انگیز تر از فقدان و طولانی تر از لحظات جدایی، خود زندگی است. آن وقتی که می‌روی به کتابفروشی، به رستوران، به کافی شاپ، به پارک، به میدان ولیعصر، به خیابان تجریش، به هر کجا. می‌روی و می‌بینی اینجا ها هم دیگر آن جاهای یک ساعت پیش نیست. نه دیگر کتابی دارند که حالت را خوب کنند، نه غذایی، نه قهوه ای کم شکر با طعم همیشگی. نگاه می‌کنی به درخت ها و با خودت فکر میکنی ، پیش از این برای چه انقدر ذوق دیدنشان را داشتی. که این خیابان بلند را چطور پیاده می رفتی؟ بدون هن هن، بدون گذشت زمان. مواظب آدم های مهربان زندگی تان باشید. تنهایی از آنچه در آینه می بینید، به شما نزدیکتر است.

برچسب:
یک دیدگاه بنویسید