اُ غیر آخر
بابا میگفت گشتهای کمیتهی اول انقلاب همیشه دنبال مورد بود. تعریفشان از مورد، دختروپسر نامحرم بود. کافی بود مورد مشکوکی به ایستبازرسیها بخورد. اول جدایشان میکردند. بعد سوالاتی میپرسیدند که کسی بجز اهل خانه نمیتوانست پاسخ بدهد. مثل اینکه تلویزیونتان کجاست، خانه چند اتاقه است، اسم شوهرعمهت چیست و اینجورچیزها.
موردهای مشکوکتر را میانداختند توی ماشین، دو تا چک میزدند و میبردند پایگاه تا تکلیفشان مشخص شود. بابا میگفت یکی از فرماندهان کمیته از این روند ناراضی بود. به مامورها گفته بود اگر موردی را دستگیر کردید، تذکر بدهید، تعهد بگیرید و جداجدا بفرستید بروند. الکی مردم را نیاورید اینجا.
مگر توی پایگاه چه کاری میتوانند بکنند؟ نهایتش دو تا چک خود فرمانده بزند و دو چک هم از پدر و مادرها بخورند. با آن دو چکِ توی ماشین، سرجمع میشود شش چک و یک تعهدنامه. آن وقت موردها میفهمند ته ماجرا شش تا چک است. تازه اگر گیر بیفتند و البته که بارهای دیگر، مثل بار اول ترس ندارد. شجاع شده اند. فهمیدهاند که شش چک نرو ماده انقدر هم درد ندارد یا اگر داشته باشد، میارزد. تهش عقد میکنند دیگر.
و عجیب است که مسئولین ما هنوز نمیخواهند باور کنند که گرفتن و بستن و ممنوع کردن بیفایده است. انگار هنوز همان مامورهای گشت کمیتهاند و تو گوششان نمیرود که این کارهاشان، پخش تخم ترس نیست؛ کاشتن بذر شجاعت است.
یک پیرمرد توی بازار ماهیفروشها میرقصد؟
خوب؟!
مگر نه اینکه فیلمها و سریالهای مجوزدارتان، پر است از رقصهای تمرین شده؟ حتما باید رضاعطاران و جواد عزتی باشند که حلال بشود؟ قرِ ساده ی پیرمرد خوشلباس رشتی تحریک کننده است و لختِ سیدجواد هاشمی، ما را به مقام عرفانی میرساند؟
همین است حالا هر صفحهای را باز میکنی میبینی که پیرمرد رشتی دارد میرقصد. یا شعرش بازخوانی می شود. یا جماعتی دور هم جمع شده اند و با ترانهی بازار ماهی فروشهای او شادی میکنند. اصلا دیگر چه فرقی میکند صفحه او بسته باشد، وقتی همه صفحات به او اختصاص دارند؟ حیف که من هم، فقط این کلمات را دارم و رقص بلد نیستم؛ و گرنه که اُ اُ اُ اُ…..
Translated by telegram:
Baba used to say that the patrols of the First Revolutionary Committee were always looking for cases. Their definition of the case was an illegitimate boy and girl. It was enough for a suspicious case to be stopped. First they separated them. Then they asked questions that no one but the family could answer. Like, where is your TV, how many rooms is the house, what is the name of your aunt’s husband and so on.
They would put the more suspicious items in the car, make two checks and take them to the base to determine their assignment. Baba said that one of the commanders of the committee was unhappy with this process. He told the agents if you arrest someone, give a warning, take a commitment and send them away separately. Do not bring people here.
What can they do in the base? In the end, the commander should write two checks himself and two checks from the parents. With those two checks in the car, there are six checks and one promissory note. Then the cases will understand that the bottom line is six checks. If they get caught, and of course the other times, they are not afraid like the first time. They have become brave. They have realized that the six checks do not hurt that much or if it does, it is worth it. They are getting married.
And it is strange that our authorities still do not want to believe that arresting and banning is useless. It’s as if they are still the same patrol agents and they don’t understand that their actions are not spreading fear. Planting the seeds of courage.
An old man dancing in the fish market?
so?
Aren’t your licensed movies and series full of rehearsed dances? Must be Reza Attaran and Javad Ezzati for it to be halal? The simple voice of the well-dressed old man of Rashti is provocative and the nakedness of Seyed Javad Hashemi brings us to a mystical positio