مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

نوشته های بلاگ

خوش گلدین

7 اردیبهشت 1404 نوشته‌ها
خوش گلدین

تحمل تماشا ندارم. خشمگین و غمگین‌ام. ویدئوهای انفجار را رد می‌کنم. حواسم را می‌دهم به ویدئوی دیگری که مراسم تدفین پاپ است. از هیات دونفره ایران، وزیر را می‌شناسم و آخوند را نه. عسل می‌پرسد چرا این لباس را می‌پوشند؟ می‌گویم برای اینکه شغل‌شان معلوم شود. می‌گوید خب می‌تونستن یه لباس معمولی بپوشن و یه گل سینه بزنن که روش نوشته آخوند. می‌گویم با جامعه مطرح می‌کنم، حالا خوش‌گَلدین.

 

خوشحال می‌شود و می‌دود سمت چیکو که مبل‌ها را چنگ نکشد. کانال‌ها پرمی‌شود از تصاویر تازه بندر. انفجار همیشه چیزی را در من زنده می‌کند. نباید بهش فکر کنم. خودم را به کانال دیگری می‌کشانم که تازگش کشفش کرد‌ه‌م. آسترولوژی مذهبی است. چند پیام را ریپلای کرده که همه‌ی این اتفاقات را از قبل پیش‌بینی کرده. پیام‌هاش ادیت نشده است. نوشته: بازی بزرگتری در راه است. توی سرم نقی معمولی می‌گوید این هم سهم بیشتری از اضطراب. حالا دیگه خوش‌گلدین.

 

دلم می‌خواهد صفحه را ببندم. نمی‌توانم. آمار کشته‌ها و مجروح‌ها بالاتر می‌رود. بیمارستان‌ها خون می‌خواهند. خونِ تازه. نمی‌دانم خونِ آلوده به آلپرازولام، به دردشان می‌خورد یا نه. چندنفری مفقودند. ناخن‌های چیکو قلبم را پاره می‌کنند.  آخ! هنوز خبری از میز مذاکرات نیست. به همزمانی این اتفاقات بدبین‌‌ام. مامان بزرگه می‌گوید نفوس بد نزن مادر. می‌گویم یعنی خدا نشسته ببینه من چی می‌گم دنیا رو بر اساس حرف من بچرخونه؟ مگه کی‌ام؟

 

یک گل سینه‌ به لباسم می‌زند که رویش نوشته مُتی. می‌فهمم که بعد مردن او دیگر مُتی هیچ‌کس نبوده‌م. انگار که قصه‌ی آن مُتی مامان بزرگه بدون پایان رها شده. عین همه‌ی این آد‌م ها که صبح با گلِ سینه‌ی پدر و مادر و رفیق و کارمند و کارگر از خانه بیرون آمدند و آخ. انفجار همیشه چیزی را در من زنده می‌کند. نباید بهش فکر کنم. حتی نباید به پایان این نوشته فکر کنم، یا به دود سفیدی که پس از انتخاب پاپ تازه بیرون می‌آید. یا از میز مذاکرات. یا… می‌گویم یه زندگی عادی چیه که این همه باید دنبالش بدوییم؟ نقی می‌گوید هیس! دیگه واقعا خوش‌گلدین!

برچسب:
یک دیدگاه بنویسید