شما که نبودید…
شما که نبودید؛ اما خدایتان بود. میتواند گواهی بدهد راه مدرسهی ما، پر از خانههای ویلاییِ پر درخت بود. پاییز که میشد، پرتقالها – مثل لامپهای نارنجی ریسههای نیمهی شعبان – از شاخههای بیرون از دیوارِ خانهها، به ذهن فقیر ما آونگ میشد.
شیطانی گرسنه همیشه در شکم ما خانه داشت که وادارمان میکرد به پنجه در پنچه وصل کردن، قرص ایستادن کنار دیوار، پاییدنِ دوطرف کوچه و تحمل سنگینی رفیق که از قلاب دستهامان بالا رفته بود.
پرتقال را که می چید، در میرفتیم. مثل قهرمان دوی تلویزیونهای سیاه و سفید. میدویدیم و در میانهی راه، پرتقال را میلمباندیم، میخندیدیم و خوشحال بودیم چرا که دزد نگرفته، پادشاه است؛حتی اگر پادشاه فقیری باشد.
شما که نبودید؛ اما خدایتان بود. میتواند گواهی بدهد که همهی اینکارها برای دزدیدن یک پرتقال نبود. مثل گازی بود که آدم بر سیب دانستن زد.
پس، اگر آج کفشهای رفیق، به دستهامان رد میانداخت؛ دوام میآوردیم تا برایمان بگوید آن طرف دیوار چه میبیند؟ ماهیگُلیهای درشتِ حوض سیمانی؟ بند رخت شکم داده از ملافههای خیس؟ دوچرخهی قرمز نوارپیچی شده؟
اصلا ممکن بود دختری زیبا موهای صاف و قهوهایش را زیر نور آفتاب شانه بزند؟ یا در عوض، به دام نگاه پیرمردی گرفتار میشدیم که شلنگ قلیانش را زیر سبیل سفید و زردش گذاشته؛ چارچشمی هرهی دیوار را میپایَد تا دزد میوههایش را بگیرد؟
آیا تمام لیچارهای زشتِ عالم به ما و هفت جد و آبادمان کافی نبود؟ لازم بود آی دزد، آی دزد سر بدهد که همسایهها، سرهاشان را از پنجرهها بیرون کنند و ما را ببینند که میدویم؟
دیروز که شما نبودید و خدایتان بود و داشتم پرتقالی پوست میگرفتم، همهی اینها بخاطرم آمد و غمگین شدم. چرا که دانستم این انگشتها، هنوز هم میتواند قلابِ کسی شود…
بعد عطر پرتقال را مثل شمع تولدی فوت کردم به این آرزو که رفیقی،مونسی، زبانفهمی بیاید؛ پا بگذارد روی این دستها، شانهها، کلمهها ؛ خودش را از دیوار این روزهای تلخ بالا بکشد و برایمان از آنطرف دیوار بگوید.
آیا ممکن است در پیشانینوشت ما خندهی دوبارهای باشد؟ حتی شبیه خندهی دزد بچهسال پرتقالهای کوچه، به اندازهی یک پادشاه فقیر، یا مثل قهرمان دوی تلویزیونهای سیاه و سفید…
شما بگویید: آیا ممکن است؟
پینوشت: دوره زمستانی کارگاه داستان کوتاه و بعضیچیزهای دیگر. ثبتنام از طریق تلگرام یا واتساپ: 09032605002
دلم یک دوست میخواهد ک هرگاهی دلم گیرد بگوید خانه را ول کن بگو من کی کجا باشم