مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

نوشته های بلاگ

هزارتوی درونگرا بودن

4 آبان 1400 نوشته‌ها
هزارتوی درونگرا بودن

شما که غریبه نیستید. سه کلمه را به هم چسباندند که «پسرِمامانْ‌پروانه» و با نمایشی دلسوزانه، خواستند مرا به راه خودشان بکشانند. من هیچ‌وقت مانند آن‌ها نبودم. آدم‌ها را بسیار دوست دارم؛ اما دلم نمی‌خواهد خیلی مصدع اوقات‌شان شوم یا زمانم را با آن‌ها به اشتراک بگذارم.

گفتند «پسرمامان پروانه، اهل صله‌ی رحم نیست؟» وادارم کردند که در جمع‌ها و مهمانی‌هاشان حاضر باشم و وانمود کنم که لحظاتِ دلپذیری را می‌گذرانم؛ اما من، فقط آرزو می‌کردم که ساعت بگذرد.

شما که غریبه نیستید. من، آدم حرف زدن نیستم. یک قاضیِ پیر توی مغزم نشسته که هر کلمه‌م را، هر شوخی‌ام را و هر رفتارم را سوال، جواب می‌کند. گفتند «پسرمامان پروانه، تحویل نمی‌گیرد؟ پسرمامان پروانه توی قیافه‌است؟» مجبور شدم تا کلماتی خوشایند و بیهوده را مثل پرنده‌های انگری بردز به سمت‌شان رها کنم.

توی ذهنم هولدن کالفید می‌گفت « همیشه دارم به یکی می‌گم “از ملاقاتت خوشحال شدم” در صورتی که هیچم از ملاقاتش خوشحال نشده‌م. گرچه، فکر می‌کنم اگه آدم می خواد زنده بمونه باید از این حرفام بزنه.» و در تمام مدتِ گفتگو، به تمام شدنش و لذت خواندن کتابی فکر می‌کردم که زیر روشنایی کم جان آباژور رها شده بود.

شما که غریبه نیستید. بارها تصمیم گرفته‌م بلیط اتوبوسی بخرم به مقصدی نامشخص، و اتاقی اجاره کنم در مهمانخانه‌ای ناآشنا ، و گوشی‌م را چندروزی خاموش کنم و نگران نباشم که اجاره‌خانه و خرج یومیه و پس‌انداز آینده بچه‌م چه می‌شود.

گفتند «پسرمامان پروانه، اهل جا زدن نیست.» اما نفهمیدند که همه‌ی آدم‌ها، برای ماندن، برای دوام آوردن، برای ادامه دادن، به مرخصی از خودشان نیاز دارند؛ یا مرخصی از کسی که به ناچار نمایشش می‌دهند.

شما که غریبه نیستید. مجتبا می‌گوید برون‌گراها برای لذت بیشتر زندگی می کنند و درونگراها از آن رو که از رنج بیشتر، جلوگیری کنند. من با خبرم که پسرمامان پروانه، یک درونگرای مطلق است که گاهی، نمایش برون‌گرایی می‌دهد. یکی از آن یک سومِ آدم‌های خاموشِ دنیا؛ که حتی وقتی از اندوهِ مرگ مادرش می‌نویسد برای اینست که کسی مانند او، حسرتِ کارهای نکرده را نفهمد.

که تا فرصت هست، آدم‌ها، -لااقل یکبار- موهای مادرشان را شانه کنند؛ انگشت‌هایش را کرم نرم‌کننده بزنند، یا ته‌دیگِ سوخته‌ی قابلمه‌ش را با نوک قاشق بتراشند؛ چرا که بعد‌ها، این کلمات معنای دیگری خواهد داشت….

پی‌نوشت: اگر می‌خواهید من و دیگرانِ درونگرای پیرامون‌تان را بهتر بفهمید، اپیزود دوم رادیو راه را با عنوان «درونگرایی» و با صدای «مجتبا شکوری» عزیزم بشنوید.

برچسب:
1 دیدگاه
  • شکوفه 12:53 ق.ظ 5 آبان 1400 پاسخ

    آخ که چقدر حق گفتید.

یک دیدگاه بنویسید