مساله نشتی مرزها
یکجوری همه گرانیها را به قاچاق کالا ربط میدهند انگار با دستهی نفهمها طرفند. قبلتر بهانهی گرانی بنزین شد، حالا آرد و دو روز دیگر، لابد برق و آب و در نهایت میبینیم ما را هم برای فعلگی قاچاق کردهاند به یک کشور دیگر که کمبود نیروی انسانی ارزان داشته لابد.
چرا کسی یکبار نمیپرسد با وجود این همه سازمان محکم نظامی – اطلاعاتی و البته رشادت مرزبانان – که هر چندوقت یکبار، خبر شهادت یکیشان را میشنویم- چطور به این راحتی دربارهی قاچاق چندمیلیون تن گندم صحبت میشود؟ چطور هیچکدام از نهادهای نظارتی، به این گفتهها ورود نمیکند؟
مگر دروازههای مملکت را هم بردهاند؟ مگر این جابجاییهای عظیم از آدمهای عادی مثل ما که معلم و کارمند و نویسنده و کارگر و مغازهداریم، بر میآید؟ مگر ایستهای بازرسی را ندیدهاید توی جادهها که مرتب وانتها و کامیونها و تریلیها را نگه میدارند و بالا و پایینشان را میجورند؟
پس این دستهای پشت پرده که از آن دم میزنند، از آستین که برمیآید که وزیر در مقابلش مستاصل است؟ توی ادارهی ما، برای خرید یک باتری ساده، چند مدیر سند امضا میکنند و بعد در بازرسی دوباره سوال میپرسند که باتری کجا مصرف شده.
پس چطور کسی یا کسانی میتوانند این همه گندم بخرند؟ با کدام پولها؟ از کدام حسابها؟ وقتی خریدند، در کدام انبارها دپو میکنند؟ از کدام مرزها عبور میدهند؟ با امضای کدام مسئول، از وارسی معاف میشوند؟
بعد هی دهان پر میکنند که مملکت پهناور است. خب باشد. هشت سالِ جنگ، یک تانک دشمن از مرزها رد نشد.حالا چطور سه میلیون تن گندم میتواند عبور کند؟ چطور حتی ممکن است خیال این قاچاقهای حیرت انگیز به ذهن کسی برسد، در حالیکه در فرودگاه، کمربند شلوارت را هم باید در آوری، مبادا دستگاه بوق بزند؟ آن وقت دستگاه و مامور و بازرس و ناظر، برای این حجم از نشتی مرزها، آخ هم نگوید؟
نه. هیچ رقمه نمیشود این بهانهها را برای این گرانیهای بیپایان پذیرفت. که اگر وجود هم داشته باشد، اسمش قاچاق نیست. حالا هر چقدر آقایان باد به غبغب بیندازند، کارت صدقه نان و آبمان را اندازهی مصرفمان شارژ کنند و بگویند این سختیها، این گرانیها بخاطر گناهان ما است، نه بیکفایتی خودشان.