هر آدمی یک آهنگ مخصوص دارد. آهنگی که انگار برای او نوشته شده. من فکر میکردم آهنگ بابا محسنِ من،…
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
هر آدمی یک آهنگ مخصوص دارد. آهنگی که انگار برای او نوشته شده. من فکر میکردم آهنگ بابا محسنِ من،…
گفتم: «ببخشید خانوم، مثل این که این کاغذ از کیف شما افتاده.» کوچه خلوت بود. نامه را گرفت، آهسته گفت:…
مامان بزرگ لباس نوهام را تنم کرد. گفت: «همینجا توی راهرو وایستا.» آقاجون عصا زد و آمد جلوی در. در…
ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﮐﺎﻓﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ! ﺩﻧﺞ ﮐﻨﺞ ﮐﺎﻓﻪ ﺭﺍ ﺩﻭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﮐﻤﯽ ! ﻫُﺮﻡِ…