این کلمات، ترسیدهترین واژههای منند. مستاصل. بیچاره. اندوهگینتر از روزی که ایستاده بودیم توی صفِ بیمه. باید پوکهی آمپولهای شیمیدرمانی…
این کلمات، ترسیدهترین واژههای منند. مستاصل. بیچاره. اندوهگینتر از روزی که ایستاده بودیم توی صفِ بیمه. باید پوکهی آمپولهای شیمیدرمانی…
شما او را نمیشناسید. شما او را در آغوش نگرفتهاید. شما او را به اسم کوچک صدا نکردهاید. بهشما نگفتهاست…
باید از شادی بنویسم. از اینکه عسل دیشب لپم را گاز گرفته و گفته خیلی دوستت دارم. پرسیدم چرا؟ گفت…
توی داستان نویسی یک قانون کلی هست که میگوید: نگو، نشان بده. مثلن نگو هوا سرد است؛ کیفیت سرما را…