عکسش را که می بینم، یکهو بغض میکنم. فرقی هم نمیکند کجا باشم؛ سرکار، توی کلاس یا وسط خیابان. دیروز…
عکسش را که می بینم، یکهو بغض میکنم. فرقی هم نمیکند کجا باشم؛ سرکار، توی کلاس یا وسط خیابان. دیروز…
توی داستاننویسی، شما به هر بهانهای میتوانید به گذشته برگردید. این بهانه میتواند عطری باشد، نگاهی، صدایی یا کلمهای. درست…
یکی از پیشخدمت ها، کاسههای چینی و سفید سالاد شیرازی، ترشی لیته، سیر و پیاز بشقاب سبزی خوردن را روی…
باباي ما اگر زنده بود، عكسش را نمي گذاشتيم روي پروفايل تلگرام كه مثلا دستمان را انداخته ايم دور گردنش…