باباي ما اگر زنده بود، عكسش را نمي گذاشتيم روي پروفايل تلگرام كه مثلا دستمان را انداخته ايم دور گردنش…
باباي ما اگر زنده بود، عكسش را نمي گذاشتيم روي پروفايل تلگرام كه مثلا دستمان را انداخته ايم دور گردنش…
زن عمو زنگ زد و گفت خوابت را ديدم. گفت بچه شده بودي. داشتي قرآن مي خواندي. بعد تعريف كرد…
بله، آقای داستایوفسکی. انسان به همه چیز عادت می کند. مثلا خود من، قبلتر که بابامحسن زنده بود، مرتب مینشستم…
آش را دربند خورده بودیم. با کشک فراوان و پیازداغ حسابی. کاپشنم را انداخته بودم روی دوشش و تماشایش میکردم…