يه وقتي آدم ميگه دلم براي بابام، مامانم، آقاجونم، مامان بزرگم تنگه. همه هم مي فهمن. درك مي كنن كه…
يه وقتي آدم ميگه دلم براي بابام، مامانم، آقاجونم، مامان بزرگم تنگه. همه هم مي فهمن. درك مي كنن كه…
توی شهربازی، باید نیم ساعت سه ربعی بایستی توی صف، برای اینکه سه دقیقه توی هوا تاب بخوری، دور تا…
بیشتر از ارائه بلیط و حفظ حجاب و نگذاشتن کفش ها در راه پله ها، به گمانم سنگِ قبر مهمترین…
هیچ خوابم نمی آمد. بابا محسن گفت: «چشاتو فشار بده بهم، خوابت می بره.» مامان بزرگ، دست کرده بود توی…