مامان پروانهی عزیز بهم یاد داده بودی با حصیرِ کهنه و کاغذ رنگی نو و پونز، فرفره کاغذی بسازم و…
مامان پروانهی عزیز بهم یاد داده بودی با حصیرِ کهنه و کاغذ رنگی نو و پونز، فرفره کاغذی بسازم و…
از عشق و جهنم برای بابا نوشتم که عاشق عاطفه شدهام. دختری با موهای بافته، لپهای گُلی و چشمهای قهوهای…
بغض زالزالکی تا حالا این ماجرا را برای کسی نگفتهم. حتی وقتی خیالش به سرم میافتاد، حواس خودم را پرت…
ماجرای وداع با فاطمه در «گاهِ ناچیزی مرگ»، از قول ابن عربی میخوانیم «در میانهی تدریس، بیمقدمه یاد خاطرهی وداع…