آدمِ رفتن باشید، رفقا؛ نه آدم ماندن. اگر راهی بلدید، یا بهانهای میشناسید، بروید. حتی اگر رفتنتان، خروشی علیهی هنجارها…
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
آدمِ رفتن باشید، رفقا؛ نه آدم ماندن. اگر راهی بلدید، یا بهانهای میشناسید، بروید. حتی اگر رفتنتان، خروشی علیهی هنجارها…
مامان پروانه عزیز دیروز عسل، عروسکهایش را چیده بود و اسمهاشان را به من یاد میداد. میگفت غذای همهی شان…
شما که نبودید؛ اما خدایتان بود. میتواند گواهی بدهد راه مدرسهی ما، پر از خانههای ویلاییِ پر درخت بود. پاییز…
یکزمانی به شوهر میگفتند آقا بالا سر. از بس به همه چیز بند میکرد. سن و سال هم که بر…