برای ما، رامسر هميشه بهشت بود. هميشه تا اين بار كه دو روزِ پشت هم باران آمد. اولهاش زديم به…
برای ما، رامسر هميشه بهشت بود. هميشه تا اين بار كه دو روزِ پشت هم باران آمد. اولهاش زديم به…
بابا که داشت میمرد، فلج شده بود. یعنی قبلترش یکبار فلجِ نصفه و نیمه شد تاکمر. بعد خودبهخود خوب شد….
اول مهر 67 : همه کلاس اولی ها گریه می کردند. من چسبیده بودم به مامانم و غش غش می…
ما پول اين سوسول بازيها را نداشتيم. بابا فقط سالي يك جفت كتاني ارزان برايم ميخريد. هر روز هم ميپوشيدمش….