گفتم: «چرا زن گرفتی بابا محسن؟ چرا؟ چرا ؟ چرا؟» پاهام را کوبیدم روی زمین. رو به دیوار ایستادم. گفت:…
گفتم: «چرا زن گرفتی بابا محسن؟ چرا؟ چرا ؟ چرا؟» پاهام را کوبیدم روی زمین. رو به دیوار ایستادم. گفت:…
#یک_عاشقانه_ناآرام . صدای تق تق کفشهای پاشنه بلندش که تو راهروی دانشگاه پیچید، ضربان قلبم تندتر شد. امروز باید کار…
نمی دانم کدام خیر ندیده ای من را توی سامانه اولیا و مربیان یک دبیرستان دخترانه عضو کرده. راست میرم…
یک برش سیب داد دستم و گفت: «من پیر تو شدم ننه.» گفتم: «یعنی من نبودم پیر نمی شدی؟» انگشت…