بابا که سرطان گرفت، ما پولی نداشتیم. دکترش تنها حاضر بود او را در بیمارستانی خصوصی عمل کند. گفت در…
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
بابا که سرطان گرفت، ما پولی نداشتیم. دکترش تنها حاضر بود او را در بیمارستانی خصوصی عمل کند. گفت در…
در میان تصاویر این روزها، عکسی به چشم میآید از زنی پشت به تصویر که لباس چریکی به تن دارد…
دیروز ، وقتی پیچهای برفی جادهی هراز را میراندم، غرق خیالات پرشماری بودم. عسل بیهوا پرسید: به چی فکر میکنی…
ما، بابا نداریم و این منصفانه نیست. میخواهد تقدیر و حکمت و امتحان و چیزهای دیگر باشد یا نه. منصفانه…