مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

برچسب:کارگاه_داستان

19 اردیبهشت 1395 ﺳﻨﮑﺠﺒﯿﻦ

ﻋﺎﺩﺕ ﻫﺮ ﺷﺐﺷﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻇﺮﻑ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺳﺒﺰﺁﺑﯽ ﻭ ﺗﻪ ﮔﻮﺩ ﺁﺑﮕﻮﺷﺖ ﺧﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺑﺖ ﺳﮑﻨﺠﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪ….

14 اردیبهشت 1395 مُهر مهربانی

یک جایی از رابطه هست که آدم صبورتر، مهربان‌تر، رفیق‌تر تصمیم می‌گیرد دیگر آن آدم یک ساعت پیش نباشد. حالا…

9 اردیبهشت 1395 عبدالباسط

1- من از آن عبدالباسطی های دو آتشه بودم. با اینکه پدرم و معلمانم، منشاوی خوان بودند، ولی من کشته…

5 اردیبهشت 1395 داریم موش می گیریم

خوابگاه دانشگاه ما، موش داشت. امیرْعباسی دیده بود. ماها نه. داشتیم ناهار می خوردیم. دو تا تن ماهی سرد و…