پیشتر هیچگاه از آذر ننوشتهام. یعنی اگر امروز هم تاریخ را نمیدیدم، هیچ یادم نبود چنین آدمی توی زندگیام بوده….
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
پیشتر هیچگاه از آذر ننوشتهام. یعنی اگر امروز هم تاریخ را نمیدیدم، هیچ یادم نبود چنین آدمی توی زندگیام بوده….
تنها دختری که عاشقش بودم، لپ های گلی داشت. اما هیچگاه مثل آن روز، سرخیِ گونههایش را ندیده بودم. آن…
عمو مجید دستم را گرفت و نشاندم جلوی قرآن باز. میله میکروفون را خم کرد تا نزدیک صورتم. یک نگاه…