استانبولی اش را که بار می گذاشت، نمی دانست چند تا دهان باز و شکم گشته سر سفره اش می…
استانبولی اش را که بار می گذاشت، نمی دانست چند تا دهان باز و شکم گشته سر سفره اش می…
ندیدمت! باید اینطور شروع کنم. باید بیفتم به پاش. بگم ندیدمت. می بخشه لابد. حلالم می کنه. آدمِ اونطوری نیست….
برایش نوشتم “به امید دیدار” . نه فقط برای او، برای همه این را می نویسم. آخر نامه هایم، نوشته…
از سر قبرِآقا که پیچیدم تو کوچه بوربور، چشمم افتاد به ردیفِ پیرزن ها و پیرمردهای دستفروشی که کنار دیوارِ…