من گاهی با قرصهام حرف میزنم
مامان پروانه عزیز
قرصها میفهمند کجای تن درد میکند، مضطرب است، میلرزد، میسوزد، دلشوره دارد، نا آرام است. درست میروند همانجا. تهنشین میشوند. میمانند. آرام میبخشند. با قرصها لازم نیست از دردهات بگویی. معاشرت کنی. کافه بگردی. سیگار پوک بزنی. اشک بریزی. به آغوش بکشی. دل ببندی. دل بکنی. فریادهاشان را بشنوی. قضاوتهاشان. تهمتها و چیزهای دیگری که همگان میدانند.
با این حال، من گاهی با قرصهام حرف میزنم. مثلا دیشب به آلپرازولامم گفتم که کفن سفید شما از میان پای مردم، پیدا بود. صدای نوحهخوان بلند بود. زنها صورتم را به چادرشان فشار میدادند. عمو گفته بود اذالشمس کورت عبدالباسطی بخوانم. ماچهای عمه داغ بود. موهای بابا، خاکی…
به اس سیتالوپرام گفتم که تنِ برهنهی بابا را سُراندند روی سنگ غسالخانه. انگار ماهی درشتی که تازه از دریا گرفته باشند. سرش تلو خورد به راست و چپ. کوبیده شد به دیوارهی سنگ. خون صورتی از جای بخیههای عمل بابا، شتک زد بیرون. پیشانیام را کوفتم به شیشه. کسی، لنگی را مچالهکرد روی شرمگاهش.
دکترم میگوید گذشته، چه اهمیتی دارد؟ میگویم بحثهای شُلکی نکن دکتر. اگر اینطور بخواهی پیش برویم، اهمیت چه اهمیتی دارد؟ میخندد و میگوید بوسپیرون، صبح و شب. برای بوسپیرون گفتم که دیگران گمان میکنند میتوانند جای خالی کسی را با دیگری پر کنند. شهر پراست از آدمهای وصلهپینهای. به خیالشان میتوانند حفرههای خود را با عشق، ثروت، آرام و نداشتنیهای دیگران، بپوشانند و امید بیابند.
من به معنای امید مشکوکم مامان. به اینکه یک روز خوب میآید. به اینکه درست میشود. چه چیزی باید درست بشود؟ دکترم میگفت یک روز خوب را ما میآوریم. گفتم لایک دکتر. وقتی داشتی میآوردی، بابا و مامان من را هم بیاور.که من بیچارهی بوسیدن کف پای بابام. حریصم به بوی نارنگی دستهای مامانم که پروانه بود.
حالا کجایی پروانه خانم؟ خوابت را دیگران میبینند و اندوهت را من میکشم. میگویند خوشحالی. لباس آبی در بر داری. به گردنت زمرد است. خواب بابا را دیدهاند گفته من خوبم. نگرانم نباشید. باید هم خوب باشید. باید هم جنات تجری من تحتالنهار خالدین فیها را تجربه کنید.
فقط گاهی اگر دلتان تنگ شد، سیبی را گاز بزنید. خدا را چه دیدید. شاید برتان گرداند زمین. شاید گفت که پیش از بازگشت شما، مرگ را به شکل گوسپندی سر ببرند، تا دیگر مردنی در کار نباشد، فراغی، اندوهی، قرصی؛ تا بتوانم شمارهی تان را بگیرم، آن طرف خط، بابا بگوید السلام علیکم آقا و تو بپرسی مرتضاست؟