مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

نوشته های بلاگ

ایام انکار

3 خرداد 1395 نوشته‌ها

از روزهای پسا رابطه، ایام انکار است. آن موقع که آدم فکر می‌کند به ماهی سیاه‌های آکواریومِ رستوران فرحزاد، به رد صورتی جا مانده روی یقه پیراهن، به گردیِ کبود زیر گردن، به هن و هنِ سربالایی توچال، به طعم ترشِ گوجه سبزهای نوبر و عطر خنکِ روی دست‌ها و لباس‌ها. دلش می‌خواهد مزه تند فلافلِ دو نانه را فراموش کند، بوی بهار نارنجِ ساری از خاطرش برود و صدای جیغ‌ها و خنده‌های طولانی – روی چرخ و فلکِ‌ کنار ساحل- این همه توی گوشش نپیچد. دلش می‌خواهد گوشی را هی باز و بسته نکند. نگاه نیندازد به تلگرام، به پیام ها، به تماس ها. همه حرف ها را هزار بار نخواند و حساب کتاب نکند که از آخرین تماس شان، چند روز و چند ساعت و چند دقیقه گذشته است.

نمی شود. انگشت ها، خودشان، رمز را باز می کنند، خودشان نگاه می کنند و خودشان نا امید می شوند. آن وقت، یکی با صدای خود آدم – ولی غمگین تر، گرفته تر و خش دار تر- داد می کشد که لعنتی، از اول هم نه احساسی بوده، نه دوست داشتنی و نه خواستنی. آدم از صدای خودش می ترسد. خودش را به آغوش می کشد و پناه می‌دهد. یادش می افتد که روزهای دیدار و لحظه گرفتن دست‌ها، چطور دلش می‌لرزیده و انگشت‌هایش عرق می‌گذاشته. به بوسه زیر باران فکر می‌کند توی ماشینی که شیشه‌هاش بخار داشته. تند و هول هولکی و شیرین. با دندان هایی که به هم خورده. همه را انکار می کند. توی تقویم روی میزش می نویسد که هیچ کدام از این ها واقعی نیست. خوابی بوده کوتاه. قیلوله ای بی وقت، موقع خواندن اتوبوس فهمیه رحیمی، روی مبلِ دونفره نشیمن.

فرحزاد را انکار می کند، تماشای جدایی نادر را از سیمین. مزه خامه شیرینی فروشی دور میدان انقلاب، بوی کاغذ کتابفروشی زیر پل کریمخان، ترافیک جاده چالوس، همه شهر های شمال، مربای بهار نارنج، و طعم دودی جوجه زعفرانی روی ذغال. همه را انکار می کند. خودش می ماند و یک دنیا که هیچ کجایش واقعی نیست. نه کوچه دارد، نه خیابان و نه راه و بیراهه ای برای رفتن و آمدن. می نشیند یک گوشه، زل می زند به دیواری که شکم داده از نم و صفحه سیاهِ تلویزیون خاموش و کتابی که برعکس، دست گرفته. نگاه نمی کند به اول کتاب که یکی با خودکار آبی کمرنگی نوشته: تقدیم با عشق به بهترینم….

و از روزهای پسا رابطه، ایام انکار است. آن موقع که آدم، خودش را برای همیشه انکار می کند.

برچسب:
یک دیدگاه بنویسید