مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

نوشته های بلاگ

به تو از دور سلام…

11 آبان 1399 نوشته‌ها

خدایا. گفته بودند از رگ گردن نزدیک‌تری به ما. اما، به تو از دور سلام.

و بله؛ سلام آدمی بی‌طمع نیست. حالا هر چقدر فاصله داشته باشد با تو، و هر اندازه وصله‌ی ناجوری باشد میان رفقایت.‌ یکی‌اش بابام که تمام زندگی‌اش معتقد بود بعد از سختی‌ها، آسانی است. می‌گفت که تو وعده‌اش را دادی. گرچه، جوانیش را در جنگ جا گذاشته بود؛

زنش را در بیست وهشت سالگی در گور خوابانده بود و بیوه‌مردی شده بود با شش ماهه و هفت‌ساله‌ای دختر و پسر، و بعدتر تا به خودش آمده، فهمیده که سرطان، از نایژک‌های ریه‌اش جوانه زده و پیچک شده دور آئورت و ریشه‌داده به استخوان‌های دوست‌داشتنی‌اش، اما حتا تا آخرین نفس‌ها، امید داشت که إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ. و خودت گواهی که چیزی برای‌مان ارث نگذاشت، الا اطمینانش به تو.

حالا کجایی مهربان ما؟ رفیق ما؟ احسن‌الخالقین ما؟ ما اینجا داریم می‌میریم و عددهایی می‌‌شویم در گزارش روزانه‌ی سخنگوی بهداشت. عددهایی که بویی از آفریده‌های تو ندارد. فقط شماره‌‌ی کالبدهایی‌است که تلمبار می‌شود روی هم؛ و تمام حقیقت هم نیست.

کودکی بچه‌های‌مان در حصرخانگی می‌گذرد، کلاس‌هایشان در اندوهی که شاد نامیده می‌شود و ماها که سرگشته‌ی یافتن نان‌ایم، در هر بازگشتی، دلهره‌ای در جان‌مان نبض می‌زند که مبادا آلوده باشیم. مبادا ویروس را برسانیم به عزیزان‌مان و دیگرانی که از کنارشان می‌گذریم به آهی، نگاهی، لبخندی.

چقدر رائفی‌پورِ درون‌ما، بگوید خدایا بسه‌‌دیگه، خسته‌شدیم. چقدر امن یجیب بخوانیم در جستنِ تویی که بنا بود اضطراب و سرگشتگی ما را درمان باشی. چقدر تلفن برداریم و شماره بگیریم برای آرام دادن به فقدان دیده‌ای که حتا نتوانسته خاک عزیزش را به سر بریزد. او را در گور ببیند. و از انکار نداشتنش، برهد.

می‌بینی بصیر من؟ می‌شنوی سمیع من؟ ما همه‌چیزمان را باخته‌ایم الا ارث باباهایمان را که اطمینان به تو بود. به وعده‌ی آسانی در پس سختی. ما بلد نیستیم جایی برویم که نباشی. حرفی بزنیم که نشنوی. کلمه‌ای بنویسیم که نخوانی. چرا که گفته بودند از رگ گردن نزدیک‌تری به ما. اما به تو از دور سلام…

#مرتضی_برزگر

برچسب:
یک دیدگاه بنویسید