مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

نوشته های بلاگ

حال ما خوب است

12 دی 1394 نوشته‌ها

علی القاعده، عهدِ دنیا اینطور است که آدم ها با یک خط صیغه محرم می شوند، اما با خروار ها نوشته نامحرمند. علی ایحالن من خودم را به شما و شما را به خودم محرم می دانم به دوستی، شعور و محبت. یعنی گمان می کنم می شود اینطور محرم بود وقتی آدم، آدم باشد، حوا، آدم باشد، فرشته، آدم باشد و قس علیهذا.

پیش تر از این نوشته بودم که زمستان فصل خوبی برای رفتن نیست. الباقی ایام به جای خود. لابد حالا علیاحضرت گمان برده اند که مرد است و حرفش. فی الواقع خودم هم خیال می کردم مرد شده ام. بادی به دماغ می اندازم. دستی به دو طرف کشیده می دارم. شکم انباشته می کنم. حتا فکر می کردم من که باشم دنیا جور دیگری است لابد. نگاه نکردم به خودم. به آسمان، به درخت، به سبزه ، به رفیق، به یار. ندیدم چیزی را. نخواستم ببینم که دماغی هم هست اگر ، هویجی است. دست ها، شاخه های خشکیده درخت و من، یک آدم برفی کوچکم که نمی داند ثمره بازیگوشی کودکی است یا جای دست کش های جوانک بالغی از سر عیش.

زمستان فصل رفتن نیست و هیچ فصل دیگری. و این برای آدم ها و فرشته ها قانون است لابد. اما دنیای آدم برفی ها به نور بند است. شاید خودشان بخواهند بمانند. شاید خودشان عطش داشته باشند برای دیدن، با چشم های دکمه ای. برای نفس کشیدن، با هویجِ پوست نکنده. برای رقصیدن با دست های چوبی. اما خورشید که بالا بیاید، هیهات. اینجا هوا گرم است و آغوشی برای یک آدم برفی آب شده نیست. باران اگر می آید روی گونه است نه بر دشت. برف روی موها نشسته، نه درخت ها. سوز اگر می آید از دل است نه از لای دری نیمه باز اتاقی که کسی تویش نیست.

در نامه تان نوشته بودید نگران این هستید که رد پای این کوچکترین گم شود. کدام رد آخر؟ ما نه اهل آمدن بودیم و نه رفتن. چشم های دکمه ایمان را که باز کردیم، همینجا بودیم و همینجا چشم خواهیم بست ان شالله. از ما که ردی به جا نمی ماند الا به شکل آبی روان توی جویی که به هیچ کجا نمی ریزد. دست خودمان باشد که دوست داریم پای گلی بریزیم سرخ، با شاخه های بدون تیغ که حضرتشان بیاید و بچیند و در کنار تاب موهایشان، بنشاند. دریغ که از عُهده ما بدور است و افسوس که عاقبت ما غوطه در آب تابه ایست مسی کنج خانه ای متروک که شاید دستی به آبش نیاز یابد.

بیش از این خاطر همایونیتان را مکدر نمی کنم. غرض از نوشتن این مرقومه این بود که بدانید حال ما خوب است و با زیارت شما حتمن یک جور بهتری خواهد شد. باقی بقایتان.

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️

برچسب:
یک دیدگاه بنویسید