خانم محترم
عسل برای خودش شخصیتی خیالی ساخته به اسم«خانم محترم». برای تبدیل شدنش به «خانم محترم» از اتاق بیرون میرود، کیف مادرش را بر میدارد، شال سر میکند، در میزند، سلام و دست میدهد و میگوید از آشنایی با شما خوشبختم.
مهمترین کاربرد «خانم محترم» گفتن حرفهاییست که به هر دلیلی نمیتواند مستقیم بگوید. مثلن دیروز کِرِم دست مادرش را ریخته بود زمین. از «خانم محترم» پرسیدیم چرا بچهی ما چنین کاری کرده؟
«خانم محترم» گفت شاید بچهی شما موبایل خواسته و شما به او ندادهاید. و گفت شاید بچهی شما دلش میخواهد از خانه بیرون برود.
«خانم محترم» البته حرفهای دیگری هم میزند. حرفهایی که به مذاق ما خوش نمیآید. حرفهایی که وقتی عصبانیست با فریاد و گریه میگوید.
اما میدانید؟ ما مسئولیم به شنیدن «خانم محترم». به سوالهایش. به فریادهایش. به چیزهایی که نیاز دارد. ما «خانم محترم» را غریبه و دست نشانده نمیدانیم.
ما برای سوالات «خانم محترم» دنبال جوابهای درست میگردیم و اگر جایی اشتباه کرده باشیم، از او عذر میخواهیم و سعی میکنیم جبرانش کنیم. و از همه مهمتر ما عاشق «خانم محترم» و مفهوم «خانواده» هستیم.
من این روزها آرزو میکنم که مسئولان، همهی ما را آقایان و خانمهای محترم ببینند و به سوالهای سادهیمان جوابهای باورپذیر بدهند.
و بگویند چرا شهرهای آلوده را قرنطینه نکردهاند؟ چرا کادر درمان، بیچارهی امکانات اولیهاند؟ چرا به جای توصیه به خانه ماندن، شهرها را تعطیل نکردهاند؟ چرا مثل کتاب ۱۹۸۴، دو بعلاوهی دوی آمار مبتلایان چهار نمیشود؟ و چرا خیابانها و مراکز خرید همچنان شلوغ است؟
مگر جز اینست که کرونا به منصب آدمها نگاه نمیکند و همهی ما، آقایان و خانمهای محترم برابری هستیم در ابتلا؟
من در سیاهی مطلق این روزها، مومنترم به یافتن راهی برای برونرفت از این هزارپارچگی انسانی. به سرنگونی ابراهیموار بتهای ذهنی خودساخته. به گسستن مرزهایی قراردادی که ما را جدا کرده از هم. و امیددارم که ما دوباره خانوادهشویم… اگر بخواهیم.
پینوشت: همهی شما خانمها و آقایان محترم دعوتید زیر این پست، سوالات محترمانهی خودتان را از مسئولین بپرسید؛ هر آنکه پاسخگویی میداند، منشن کنید و البته این نوشته را به اشتراک بگذارید، با این امید که کلمات، نجاتمان دهند.