آفرین پسرم
مامان پروانه عزيز
باید به عرضتان برسانم که در هفته پيش از تولدم، غمگينتر از هميشه بودم. عسل و مادرش براي مدتها كنارم نبودند، تا دير وقت كار ميكردم، اما پروژهها پيش نمي رفت. كسي كه سابقن معلمم بود، توي روزنامه و فضاي مجازي عليه كلاسهايم، شو راه انداخت و نفهميد كه چقدر خودش را توي قلبم شكست. كوتاهتر از چيزي شد، كه بود. غمگين شدم بخاطر دنیای آشفتهاش و قلبش که هر روز کوچکتر میشود. راستی، عینکم هم شکسته. شیشهاش مرتب میافتد. یک عالمه حرف دیگر هم دارم که تند تند میزنم.
اگر مامان بزرگ پيش شماست، بهش بگوييد مرتضا به حرفت گوش كرد. همه چيز را سپرد به خدا. همه حرفها را، كنايهها را و خيلي چيزهاي ديگر را. اگر آقاجون پيش شماست بهش بگوييد دلم حسابي برايش مورچه شده. اگر ميشود مدتي زنده شود تا صورت تيغ تيغي اش را ماچ مالي كنم. راستش دنیای ما، هنوز آدمهایی مثل او را کم دارد. آدمهایی که دیگری را با همه خوبیها و بدی هایش، یکجا دوست داشته باشد.
اگر بابا پيش شماست بهش بگوييد وقتش است يك پس گردني محبتي و يك اردنگي علاقهاي بهم بزند. چون به قولم عمل كردم. در تمام روزهای يك سال گذشته سرم را انداختم پايين. از كنار رفتم و آمدم و سعي كردم موفق باشم. شدم. حالا حقم است که یکی از آن خندههای باحالِ «آفرین پسرم» را بکند.
وقتي همه اين ها را گفتيد، لطفن گوشتان را بياوريد جلو. ميخواهم بگويم امسال، در ميان آن همه غصه و دلتنگی، مدام روي زيباي شما را میديدم و شادي میريخت توي جانم. شما كه عكستان افتاده بود ميان چشم تك تك آدمهايي كه دوستشان دارم. رفيقهايي كه با دستهاي شما برايم كادو گرفته بودند، با صداي شما برايم مبارك باد خواندند، با لبخند شما كنارم ايستادند و عكس گرفتند.
ممنونم كه امسال، خودتان را تكثير كرده بوديد میان همه آدمهايي كه عاشقشان هستم. ممنونم كه در همه اين سي سال نبودنتان، يك لحظه چشم ازم بر نداشتيد. حالا هم راستش نمي دانم دقيقن كجاييد. اما اگر خدا پيش شماست يا شما پيش اوييد، از جانب من سلام برسانيد و بگوييد بابت همه چيز متشكرم. اوضاع همه ما، بينهايت عاليست. دوستتان دارم و به اميد ديدار.