کاملا مخصوص
عسل دوست دارد کلمات را آنطوری ادا کند که خوشش میآید. مثلا به مربیاش میگوید خالهمینسا. میداند نامش، میناست و میداند که تلفظ صحیح مینا چگونه است. اما دلش میخواهد مینسا صدایش کند. یا بعضی وقتها به جای «ش» میگوید «ج». دیروز که رفته بودیم پیادهروی، میگفت خارج دارم. جورابم رو درآرم؟ گفتم خارج چیه؟ گفت پشه زده؛ خارج گرفتم. نشاندمش روی لبهی سنگی کوهپایه. گفتم خارش درسته بابا. کفش و جورابش را درآورد وکف پایش را خاراند. گفت من دوست دارم بگم خارج. گفتم اونطور که تو میگی قشنگتره، اما درستتر نیست. گفت میدونم. میدونم.
سربالایی کوه، تند بود و وادارم میکرد بیشتر به کلمات عسل فکر کنم. به اینکه انگار او تنها آدم دنیا نیست که حرفها را جور دیگری میگوید. به خاطرم آمد توی یکی از کلاسها بحث سر این بود که آدمها چطور به هم ابراز محبت میکنند؟ یکی گفت «ما از این حرفها به هم نمیزنیم؛ اما بعضی وقتها -که دلم براش تنگ میشه- استیکر خری که یه قلب تو دستش نگه داشته رو واسش میفرستم» آن یکی از گلسرخ و پرههای زعفرانی حرف زد که توی چای همسرش میاندازد. دیگری گفت بابایش، جای دوستت دارم میگوید چطوری خانوم؟ و خانوم را جوری پُر و محکم میگوید که لُپهای مادرشان گل میافتد.
وقتی قرار شد کمی بایستیم ونفس تازه کنیم؛ عسل گفت من باز خارج گرفتم بابا. گفتم مگه مسافرته خارج باشه یا داخل؟ خارش درسته. توی چشمش، برقِ عروسک بچهی مهمانی را داشت. گفت میدونم. میدونم. اما من اینطوری دوست دارم، بگم. لابلای کلماتش، صدای بچه را میشنیدم که به آقای مجری میگوید تو رو سننه، قربونت برم.
واقعاکدامش بهتر بود؟ آنکه قشنگتر است یا آنکه درست تر؟ هوا تاریک شده بود و تکهی معروف فیلم درخت گیلاس کیارستمی توی سرم پلی میشد که طرف میگفت رفتیم خودکشی کنیم، یک توت ما را نجات داد. عسل گفت این خارجه تموم نمیشهها. صدایش مثل افتادن توتها توی چادرِ مامان بود. گفتم خیلی دوستت دارم. گفت ئه؟ یعنی واسهم یه عالمه بستنی میخری؟ گفتم اگه تو هم خیلی دوستم داشته باشی. خودش را زد به آن راه. گفت به خالهمینسا زنگ بزنم و بگویم فردا عسل حوصلهی نقاشی ندارد و به جایش کاردستی درست میکند. اینطوری به من میگوید دوستت دارم. جوری که خوشش میآید. با شیوهای مخصوص، کاملا مخصوص.
پینوشت: شما چطور به محبوبتان می گویید دوستت دارم؟