محمد صالح علا نوشته است محبوبم، من همه چیز را باور میکنم جز اینکه پاییز رد شود و روزگار بیتو…
محمد صالح علا نوشته است محبوبم، من همه چیز را باور میکنم جز اینکه پاییز رد شود و روزگار بیتو…
دستت را داده بودی به من که گرمش کنم. دست همیشه سردت را. باران زده بود و بیراههی سنگی دربند،…
با من نایستادهاید پشت در اتاق عمل. پراید دست دومتان را زیر قیمت نفروختهاید برای جور کردن پول شیمیدرمانی. آمپولهای…
پرسیده بودی چرا رهایت نمیکنم؟ من آن موقع ذرهای جذاب نبودم و هیچ صدای خوشی نداشتم و حتا اندکی دلبری…