#یک_عاشقانه_ناآرام . صدای تق تق کفشهای پاشنه بلندش که تو راهروی دانشگاه پیچید، ضربان قلبم تندتر شد. امروز باید کار…
#یک_عاشقانه_ناآرام . صدای تق تق کفشهای پاشنه بلندش که تو راهروی دانشگاه پیچید، ضربان قلبم تندتر شد. امروز باید کار…
نمی دانم کدام خیر ندیده ای من را توی سامانه اولیا و مربیان یک دبیرستان دخترانه عضو کرده. راست میرم…
یک برش سیب داد دستم و گفت: «من پیر تو شدم ننه.» گفتم: «یعنی من نبودم پیر نمی شدی؟» انگشت…
محمدرضا آتاری داشت. من، نه. برای همین، چند باری خودم را دعوت کردم خانه عمه پری. یک گوشه اتاق، دست…