دخترم، یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی. من نمیخواهم مثل نیمای جان بگویم که از…
دخترم، یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی. من نمیخواهم مثل نیمای جان بگویم که از…
یکی از لذتهای زندگی من، تماشای آدمها در لحظهایست که دروغ میگویند و گمان میکنند کسی نمیفهمد. مثلن همین چند…
مامانبزرگ میگفت آدمیزاد پرنده است. من، این حرف را تا دیشب نفهمیده بودم. عمه داشت میگفت میخواهم یک روز آنجایی…
آن وقت ها مدرسه علوی رفتن مد بود. با کلاسی بود. با هزار زور و امتحان و تست هوش و…