برای نوشتن صحنه ای از « اعترافات هولناک لاکپشت مرده» هر روز صبح میرفتم بهشت زهرا. دو هفتهای یا بیشتر….
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
برای نوشتن صحنه ای از « اعترافات هولناک لاکپشت مرده» هر روز صبح میرفتم بهشت زهرا. دو هفتهای یا بیشتر….
روش تربیتی بابامحسن، اختصاصی بود. یعنی اصولا برایش فرقی نمیکرد که مدرسهی علوی میروم با آن همه بچه تیزهوش گزینش…
کنار گردنش، تتوی کوچکی داشت. نوشتهای که به ژاپنی میمانست. گفتم «ژاپنیها، یه هنری دارن به اسم کینتسوگی که وقتی…
من، هیچگاه به این حجم از نگفتن نرسیده بودم. حتا وقتی مامان پروانهام مرد، وصیتنامهش را پشت بلندگوی نیمهجان مسجد…