پرسیده بودی چرا رهایت نمیکنم؟ من آن موقع ذرهای جذاب نبودم و هیچ صدای خوشی نداشتم و حتا اندکی دلبری…
پرسیده بودی چرا رهایت نمیکنم؟ من آن موقع ذرهای جذاب نبودم و هیچ صدای خوشی نداشتم و حتا اندکی دلبری…
از میان پیامهای رسیده، یکیاش برای خانمی است به نام «سین»، که معشوقش، معشوق بیوفای زیبایش، نوشتههای من را میخواند،…
در برلین شرقی، پدرها و مادرها فرزندانشان را یواشکی روی دست میگرفتند تا پدربزرگها و مادربزرگهایشان، از آن طرف دیوار،…
مامان پروانه عزیز امروز فیلم گریهداری دیدم از دختری که داشت به مادر پیرش غذا میداد. مادره اولهای فیلم، بیحواس…