هر آدمی، قصهای دارد. قصهای که سالهاست توی دلش نگاه داشته و دارد خفهاش می کند. قصهای که امیدوار است…
هر آدمی، قصهای دارد. قصهای که سالهاست توی دلش نگاه داشته و دارد خفهاش می کند. قصهای که امیدوار است…
بغض عاشورای ما پدر مرده ها، آن جایی باران شور می شود که علی اکبرِ تشنه و خسته و دلتنگ…
من و محسن شیپیش با هم رسیدیم به کُتَلِ هیئت. اما اول، من دستم را زدم به دسته چوبی اش….
تازه دانشگاهم تمام شده بود. سرزده برگشته بودم کاشان. از آسمان، آتش میبارید. گفتم: «سلام بابا.» پشت ویترین مغازه، نشسته…