مامان بزرگ، دنبالم کرده بود. فرار کردم پیش آقاجون که جلوی دکان عباس ساعت ساز نشسته بود. گفتم: «آقاجون. مامان…
مامان بزرگ، دنبالم کرده بود. فرار کردم پیش آقاجون که جلوی دکان عباس ساعت ساز نشسته بود. گفتم: «آقاجون. مامان…
از روزهای پسا رابطه، ایام انکار است. آن موقع که آدم فکر میکند به ماهی سیاههای آکواریومِ رستوران فرحزاد، به…
و از دیگر تکنیک های داستان نویسی، فلاش بک است. یعنی انگیزه ای در زمان حال که راوی داستان را…
اکرم برایم نامه گذاشته بود. زیر پایه میز استاد، کلاس دو. نوشته بود اولین بار مرا توی صف ثبت نام…