مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

برچسب:کارگاه_داستان

25 آذر 1396 خونتون‌تلفن دارین؟

دومین دختری که عاشقش بودم، چشم‌های ترسیده درشتی داشت. وسط‌های صام‌پزخانه بود که خودم را رساندم کنارش و زیرلب گفتم…

18 آذر 1396 هیولایی که فقط می‌خواهد حرف بزند

دیروز، و روز‌های پیش‌تر، رسیده بودم به جایی که می‌خواستم حرف بزنم. اما نه حرف‌های معمولی. قلبم کُندو محکم می‌کوبید….

8 آذر 1396 بچه‌اس بابا. یادش می ره

من تا پنج سالگی حمام زنانه می‌رفتم. با مامان‌بزرگ. برو رویی هم داشتم و همان اول کسی نمی‌فهمید پسرم. یک…

1 آذر 1396 بدتر از این نمی‌شه

اولین‌بار که به خودم گفتم «بدترین از این نمی‌شه» شبی بود که همه رفته بودند برای بابامحسن زن پیدا کنند….