آقاجون همیشه قبل از افطار، نماز میخواند. من نه. چشمم به تلویزیون بود تا با الفِ الله اکبر، دو تا…
آقاجون همیشه قبل از افطار، نماز میخواند. من نه. چشمم به تلویزیون بود تا با الفِ الله اکبر، دو تا…
همه ما، دچار ناتمامی هستیم. همه مایی که دلبرمان را بزک کرده دیدیم، با لبخندی پهن، در لباس عروس، با…
ما بهش میگوییم پل انتقال. نقشش رفت و آمدهای زمانی است و می تواند اتفاقی باشد، بویی، حسی یا هر…
هر کسی آن تصاویری که من دیدهام را میدید، دق میکرد. شاید هزار تا کفن هم پوسانده بود. استادم میگفت…