پرستار گفت: «بچرخید سمت دیوار.» گفتم: «من شوهرشم. چیو نباید ببینم؟» اخم کرد. گفت: «خواهش می کنم آقای محترم.» برگشتم…
پرستار گفت: «بچرخید سمت دیوار.» گفتم: «من شوهرشم. چیو نباید ببینم؟» اخم کرد. گفت: «خواهش می کنم آقای محترم.» برگشتم…
از غمگینترین آزمودههای بشر، عشق یک سویه است. خواستن کسی که آدمی را نمیخواهد. تمنای معشوقی که باری شده بر…
سر ما همیشه دعواست. سر ما آدم های معمولیِ مهربان، که یاد گرفته ایم محبت کنیم بیمنت، رفیق باشیم بیتوقع…
من و خدا یک بازی مشترک داریم. اسمش را من انتخاب کرده ام: نشانه بازی. بازی اش اینطور شروع می…