سر ما همیشه دعواست. سر ما آدم های معمولیِ مهربان، که یاد گرفته ایم محبت کنیم بیمنت، رفیق باشیم بیتوقع…
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
پدر، همسر و غمگین معاصر
داستان نویس
معلم داستان نویسی
مدیر آیتی و CRM
کارشناس تولید محتوا
سر ما همیشه دعواست. سر ما آدم های معمولیِ مهربان، که یاد گرفته ایم محبت کنیم بیمنت، رفیق باشیم بیتوقع…
من و خدا یک بازی مشترک داریم. اسمش را من انتخاب کرده ام: نشانه بازی. بازی اش اینطور شروع می…
مامان بزرگ، دنبالم کرده بود. فرار کردم پیش آقاجون که جلوی دکان عباس ساعت ساز نشسته بود. گفتم: «آقاجون. مامان…
از روزهای پسا رابطه، ایام انکار است. آن موقع که آدم فکر میکند به ماهی سیاههای آکواریومِ رستوران فرحزاد، به…